رمان کاتیا دختر ارباب(پارت 1)
کاتیادخترارباب
تمام عمارت غلغله بود صدای داد پدرم چارستون خانه رو به لرزه در آورد باورش سخت بود که برادر من رفته و پسر خان بالا رو کشته!!
مامان شهین تاج حال و روز درستی نداشت برادر بزرگم شاهین با هیبت بزرگی وارد سالن شد....
لباس شکار هنوز تنش بود ، پدر با خشم زیاد از پله ها پایین اومد و با صدای بلند رو به شاهد گفت : تو کدوم گورستونی بودی که شهباز اون کار احمقانه رو کرده؟؟؟ من جواب خان بالا رو چی بدم؟؟؟
شاهین پا به روی پا انداخت : پدر من از کجا باید میدونستم اون دوتا احمق سر یه گراز باهم بخوان دعواشون بشه و کارشون به اینجا کشیده بشه ؟
من و صنا گوشه ی سالن ایستاده بودیم ، پدر من سه تا زن داره و من از زن کوچیکش هستم ، شاهین و شهباز از زن اول پدرم "شهین تاج" هستند و صنم و صنا مال زن دوم پدرم "شهربانو" که دختر یکی از رعیت هاست انگار پدر جای پول از پدرش گرفتش ، زن خوبیه اما شهین تاج دختر یکی از خان های بزرگ هست و من خیلی ازش حساب میبرم اما مادر من زن سوم خان ،که یک روسی هست و از پدرم خیلی کوچیکتره اما عاشق پدرم!!!
پدر وقتی برای انجام کاری روسیه رفته بود اونجا مادرم رو دیده بود و مادرم عاشق هیبت و چشم و ابروی مشکی پدرم شد و با مخالفت هایی که پدرش داشته موفق شد وباهاش ازدواج کرده...
و حاصل این ازدواج من شدم! بر عکس خواهر برادرام من چشم و ابرو مشکی نشدم و بیشتر به فامیل مادریم رفتم ، با داد پدرم از هپروت بیرون اومدم:
شما دو تا چرا مثل مجسمه اونجا ایستادین؟
کلافه رو به شاهین کرد : حالا شهباز کجاست ؟
شاهین:فرار کرده
پدر فریاد خشمگینی زد : یعنی چی که فرار کرده ؟؟ کجا رفته؟؟
شهین تاج که ما مادر شهین صداش میکنیم
اشک چشماشو گرفت و با گریه رو به پدرم کرد :
آقا حالا چیکار کنیم؟؟شهبازم چی میشه؟؟؟
شاهین : معلومه دیگه مادرم ، خون به ازای خون
مادر شهین یکی زد تو صورتش...
وااای خدا مرگم بده آقا یه کاری کن بچم گیر اتابک خان نیفته همه میدونن چه ظالمی هست !!
_میگی چیکار کنم ؟؟؟زده پسر خان رو کشته ، الانه که بریزن تو عمارت!
هنوز حرف پدرم تموم نشده بود که صدای شلیک گلوله از بیرون اومد...
ترسیده به صنا چسبیدم
حالا چیکار کنیم؟؟؟
_صدای فریاد اتابک خان چهار ستون بدنم رو به لرزه در آورد
منتظر پارت بعدی باشید....
خوب بود