پارت 2
کاتیا دختر ارباب
_آهاااای فرهاد خان کجایی؟؟؟کدوم لونه موشی قایم شدی ؟ مردی بیا بیرون
پدر با گام های بلند رفت سمت در سالن و ماهم از پشتش ؛ نمیدونم چرا مادرم تو این وضعیت هوس خانوادشو کرده و رفته روسیه !
پدر یهو چرخید و با صلابت گفت : شما کجا میاید؟؟؟ بمونید ، شاهین بریم
یهو در باز شد و شوفر پدرم نفس زنان گفت : آقا اتابک خان اومده خیلی عصبانیه!
پدر زد تخت سینش و گفت : چیه خودتو خیس کردی ؟ چیزی نیست
و رفت بیرون ،
تندی رفتم پشت پنجره و پرده رو کنار زدم یه ایل آدم تو حیاط بزرگ عمارت صف کشیده بودن و اتابک خان با اون
قیافه ی خشن که همه میدونستن تو خان ها بدتر و ظالم تر از اتابک خان نیست اونطور که من شنیدم اتابک خان چهار تا زن داره ....
و پنج تا پسر که یکی از یکی ظالم تر ...
تو روستای اتابک خان دخترا حق درس خوندن ندارن و هر رعیتی که مالیات نده تمام اموالشو میگیره و حالا از پنج
پسر اتابک خان پسر کوچیکه و عزیز دل اتابک خان کشته شده ؛ اونم به دست برادر من!
صدای داد اتابک خان پنجره های عمارت رو به لرزه در آورد :
اون پسر ترسوت کجاست؟؟؟حالا پسر من رو میکشه و تو جنگل ولش میکنه؟؟
صدای پدرم بلند شد :
اتابک خان آروم باش بیا با هم صحبت کنیم
اتابک خان دوباره با صدای بلند گفت :
آروم باشم ؟ تو خودت بودی آروم مینشستی تا خبر مرگ پسرت رو بیارن ؟؟؟حالا به من میگی اروم باشم؟کجاست پسرت؟
_من نمیدونم شهباز کجاست
_دروغ نگو فرهاد ، تو میدونی اگه شهباز فرار کنه دو تا از دختراتو باید کلفتی خونه ی من بفرستی! تو که نمیخای
دخترات کلفتی من و پسرامو بکنن؟هان؟
پارت بعدی فرداشب....