۰۱ آذر ۹۶ ، ۲۳:۵۸
شب تنهایی
یِه روزی عاشِق تَرین پِسَر این شَهر بودَم
هَمِه بِهِم میگُفتَن
بَچّه رو چِه بِه عِشق بازی...
وَلی گوشَم کَر بود
چِشام کور بود
عَقلم گنگ بود
وَقتی کِنارَم بود
وَلی مَن نِمیدونِستَم بَچّه فَقیر نَباید عاشِق بِشِه
رَفت...
جوری رَفت کِه اِنگار نَبود...
تازِه اَلان فَهمیدَم چِقَدر عاشِقم...
ما کِه نَرِسیدیم
ولی اونایی که عاشِقَن به عِشقِشون بِرِسَن...
۹۶/۰۹/۰۱